دعــــا
یاد ده ما را سخن های دقیق
که تو را رحم آورد آن، ای رفیق
هم دعا از تو اجابت هم ز تو
ایمنی از تو، مهابت هم ز تو
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو، ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گر چه جوی خون بود، نیلش کنی
این چنین میناگری ها کار توست
این چنین اکسیر ها اسرار توست
آب را وخاک را بر هم زدی
زآب و گل، نقش تن آدم زدی
نسبتش دادی و جفت و خال و عم
با هزار اندیشه و شادی و غم
باز بعضی را رهایی داده ای
زین غم و شادی جدایی داده ای
برده ای ازخویش و پیوند و سرشت
کرده ای در چشم او هر خوب، زشت
...
«دفتر دوم»