فراق

August 28, 2005

نگفتمت مرو آنجا

نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
درین سراب فنا چشمه حیات منم

و گر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده ی رضات منم

نگفتمت که منم بحر وتویی یکی ماهی
مرو به خشک که دریای با صفات منم

نگفتمت که چو مرغان بسوی دام مرو
بیا که قوت پرواز و پر و پات منم

نگفتمت که ترا ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد، که خلاق بی جهات منم

اگر چراغ دلی دانک راه خانه کجاست
وگر خدا صفتی دانک کدخدات منم



بشنوید




0 Comments:

Post a Comment

<< Home