ای دلارام من و ای دل شکن
ای دلارام من و ای دل شکن
وی کشیده خویش، بیجرمی ز من
از نظر رفتی ز دل بیرون نهای
ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن
جان من جان تو، جانت جان من
هیچ کس دیدهست یک جان در دو تن؟
زندگیام وصل تو، مرگم فراق
بینظیرم کردهای اندر دو فن
:بس بجستم آب حیوان، خضر گفت
!بیوصالش جان نیابی، جان مکن
غم نیارد گرد غمگین تو گشت
ور بگردد، بایدش گردن زدن
جانها زان گرد تو گرددهمی
جان ادیم و تو سهیل اندر یمن
:بهر تو گفتهست منصور حلاج
یا صغیر السن یا رطب البدن
شیر مست شهد تو گشت و بگفت
یا قریب العهد من شرب اللبن
پیش مستان تو غم را راه نیست
فکرت و غم هست کار بوالحسن
هر کی در چاه طبیعت مانده است
چارهاش نبود ز فکر چون رسن
چونک برپرید کاسد گشت حبل
چون یقینی یافت کاسد گشت ظن
همزبان بیزبانان شو دلا
تا به گفت و گو نباشی مرتهن
وی کشیده خویش، بیجرمی ز من
از نظر رفتی ز دل بیرون نهای
ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن
جان من جان تو، جانت جان من
هیچ کس دیدهست یک جان در دو تن؟
زندگیام وصل تو، مرگم فراق
بینظیرم کردهای اندر دو فن
:بس بجستم آب حیوان، خضر گفت
!بیوصالش جان نیابی، جان مکن
غم نیارد گرد غمگین تو گشت
ور بگردد، بایدش گردن زدن
جانها زان گرد تو گرددهمی
جان ادیم و تو سهیل اندر یمن
:بهر تو گفتهست منصور حلاج
یا صغیر السن یا رطب البدن
شیر مست شهد تو گشت و بگفت
یا قریب العهد من شرب اللبن
پیش مستان تو غم را راه نیست
فکرت و غم هست کار بوالحسن
هر کی در چاه طبیعت مانده است
چارهاش نبود ز فکر چون رسن
چونک برپرید کاسد گشت حبل
چون یقینی یافت کاسد گشت ظن
همزبان بیزبانان شو دلا
تا به گفت و گو نباشی مرتهن
مولانا