فراق

August 17, 2008

فریاد

پارسا ماهم غمگین است
خسوفش را مقصّرم
فریاد از زمین و سایه اش

1 Comments:

Blogger Mahbod said...

قبول نیست ری را
بیا بی خبر به خواب هفت سالگی برگردیم
غصه هامان گوشه گنجه بی کلید
مشق هامان نوشته
تقویم تمام مداس در باد
و عید یعنی همیشه همین فردا...
نه دوش و نه امروز
تنها باریکه راهی است که می رود
می رود تا بوسه، تا نقل و پولکی
تا سهم گریه از بغض آه
ها ری را!
حالا جامه هایت را
تا به هفت آب تمام خواهم شست
صبح علی الطلوع راه خواهیم افتاد
می رویم، اما نه دورتر از نرگس و رویای بی گذر
باد اگر آمد
شناسنامه هامان برای او
باران اگر آمد
چشمهامان برای او
تنها دعا کن کسی لای کتاب کهنه را نگشاید
من از حدیث دیو و دوری از تو می ترسم... ری را!

12:54 a.m.  

Post a Comment

<< Home