فراق

April 09, 2009

حاصل‌ عمر آن‌ دم‌ است‌

هر كه‌ دلارام‌ ديد از دلش‌ آرام‌ رفت‌
چشم‌ ندارد خلاص‌ هر كه‌ در اين‌ دام‌ رفت

ياد تو میرفت‌ و ما عاشق‌ و بیدل‌ بديم‌
پرده‌ برانداختی كار به‌ اتمام‌ رفت

ماه‌ نتابد به‌ روز چيست‌ كه‌ در خانه‌ تافت‌
سرو نرويد به‌ بام‌ كيست‌ كه‌ بر بام‌ رفت

مشعله‌ای بر فروخت‌ پرتو خورشيد عشق‌
خرمن‌ خاصان‌ بسوخت‌ خانه‌گه‌ عام‌ رفت

عارف‌ مجموع‌ را در پس‌ ديوار صبر
طاقت‌ صبرش‌ نبود ننگ‌ شد و نام‌ رفت

گر به‌ همه‌ عمر خويش‌ با تو برآرم‌ دمی
حاصل‌ عمر آن‌ دم‌ است‌ باقی ايام‌ رفت

هر كه‌ هوايی نپخت‌ يا به‌ فراقی نسوخت‌
آخر عمر از جهان‌ چو برود خام‌ رفت

ما قدم‌ از سر كنيم‌ در طلب‌ دوستان‌
راه‌ به‌ جايی نبرد هر كه‌ به‌ اقدام‌ رفت

همت‌ سعدی به‌ عشق‌ ميل‌ نكردی ولي‌
می چو فرو شد به‌ كام‌ عقل‌ به‌ ناكام‌ رفت‌
سعدی

1 Comments:

Blogger Madamin said...

سلام
باز هم به شما سر زدم
کمتر می نویسی..
منتظر هستم
موفق باشی

7:29 a.m.  

Post a Comment

<< Home