ای شب...
بگذار جسم و جان شو...
رَبِّ...
سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی
زان سبب كه حسن اندر حسن اندر حسنى
لا تیأسوا
فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ
کار
در دل دوست به هر حیله رهی باید كرد
پی ۵
آخرین جرعه
یک سبد آواز نو
سوشیانت
کسوف
پرده ناتمام
اسیر دل
بیدل
اسیر دل
September 09, 2012
قل الروح امر ربی
جان من جان تو جانت جان من
هیچ دیدستی دو جان در یک بدن
ای تن ار بیاو به صد جان زندهای
جان طلب کن جان و لاف تن مزن
دل از این جان برکن و بر وی بنه
ز آنک از این جانی نیاید، جان مکن
از قل الروح امر ربی فهم شد
شرح جان ای جان نیاید در دهن
|
08:27
0 Comments:
Post a Comment
<< Home