فراق

October 29, 2005

او مرا می‌کشد

من نه خود می‌روم، او مرا می‌کشد
کاه سر گشته را کهربا می‌کشد

چون گریبان ز چنگش رها می‌کنم
دامنم را به قهر از قفا می‌کشد

دست و پا می‌زنم می‌رباید سرم
سر رها می‌کنم دست و پا می‌کشد

گفتم این عشق اگر واگذارد مرا
گفت اگر واگذارد وفا می‌کشد

گفتم این گوش تو خفته زیر زبان
حرف ناگفته را از خفا می‌کشد

گفت از آن پیشتر این مشام نهان
بوی اندیشه را در هوا می‌کشد

لذت نان شدن زیر دندان او
گندمم را سوی آسیا می‌کشد

سایه‌ی او شدم چون گریزم از او؟
در پی‌اش می‌روم تا کجا می‌کشد
سایه

0 Comments:

Post a Comment

<< Home