فراق

April 10, 2006

چشمی خوش کشیده

دامن کشان همی​شد در شرب زرکشیده
صد ماه رو ز رشکش، جیب قصب دریده

از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی
چون قطره​های شبنم بر برگ گل چکیده

لفظی فصیح شیرین، قدی بلند چابک
رویی لطیف زیبا، چشمی خوش کشیده

یاقوت جان فزایش، از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده

آن لعل دلکشش بین، وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بین، وان گام آرمیده

آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده؟

زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده

تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت؟
!روزی کرشمه​ای کن ای یار برگزیده

گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ
بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده

بس شکر بازگویم در بندگی خواجه
گر اوفتد به دستم آن میوه رسیده

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام فراق عزیز...من امروز این بیت را آویزه ی گوش می کنم که: زنهار تا توانی اهل نظر میازار

8:36 a.m.  
Anonymous Anonymous said...

ز دست گریه کتابت نمی توانم کرد
که می نویسم و در حال میشود مغسول
.......

7:50 a.m.  
Blogger Arsh said...

Wow, sounds familiar! Thanks for this, and all the other positive energy.

11:22 a.m.  

Post a Comment

<< Home