فراق

September 07, 2005

شاه خوبرویان


رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

مائیم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشای خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

مائیم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کان درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

مولانا


بشنوید
محمدرضا شجریان

0 Comments:

Post a Comment

<< Home