مشوشم بی تو
عشق قدیم
توكل
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
...عشق دريايی كرانه ناپديد
وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِيفًا
اَنٌی اُحبًٌک
ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم
شاهباز سدره نشین
نوبت عاشقی است یک چندی
آخرین جرعه
یک سبد آواز نو
سوشیانت
کسوف
پرده ناتمام
اسیر دل
بیدل
اسیر دل
October 15, 2005
من چه سبزم امروز
لب آبی
:گیوه ها را کندم , و نشستم , پاها در آب
من چه سبزم امروز
!و چه اندازه تنم هوشیار است
|
13:36
0 Comments:
Post a Comment
<< Home