شتاب شباب
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد
شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب میگذرد
به چشم خود گذر عمر خویش می بینم
نشستهام لب جوئی و آب میگذرد
به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه
که ابر از جلو آفتاب می گذرد
خراب گردش آن چشم جاودان مستم
که دور جام جهان خراب می گذرد
به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد
به زیر سنگ لحد، استخوان پیکر ما
چو گندمی است که از آسیاب میگذرد
کمان چرخ فلک، شهریار در کف کیست؟
که روزگار چو تیر شهاب میگذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد
شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب میگذرد
به چشم خود گذر عمر خویش می بینم
نشستهام لب جوئی و آب میگذرد
به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه
که ابر از جلو آفتاب می گذرد
خراب گردش آن چشم جاودان مستم
که دور جام جهان خراب می گذرد
به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد
به زیر سنگ لحد، استخوان پیکر ما
چو گندمی است که از آسیاب میگذرد
کمان چرخ فلک، شهریار در کف کیست؟
که روزگار چو تیر شهاب میگذرد
سلام... نمی دانم در بحر اصطلاح «چشم ِ جاودان مست» فرو رفته و غواصی کرده ای. عجیب پر معنا و نغز است. هر چه شور، مستی و خراب شدن! در این عالم هست زیر سر این «چشم ِ جاودان مست» است