فراق

December 01, 2005

شتاب شباب

شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد

شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب می‌گذرد

به چشم خود گذر عمر خویش می بینم
نشسته‌ام لب جوئی و آب می‌گذرد

به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه
که ابر از جلو آفتاب می گذرد

خراب گردش آن چشم جاودان مستم
که دور جام جهان خراب می گذرد

به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد

به زیر سنگ لحد، استخوان پیکر ما
چو گندمی است که از آسیاب می‌گذرد

کمان چرخ فلک، شهریار در کف کیست؟
که روزگار چو تیر شهاب می‌گذرد

1 Comments:

Blogger noktegoo said...

سلام... نمی دانم در بحر اصطلاح «چشم ِ جاودان مست» فرو رفته و غواصی کرده ای. عجیب پر معنا و نغز است. هر چه شور، مستی و خراب شدن! در این عالم هست زیر سر این «چشم ِ جاودان مست» است

8:06 a.m.  

Post a Comment

<< Home