فراق

August 18, 2006

کمان ابرو

بشنوید:شجریان

بشنوید:افتخاری

مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو

دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو

تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو

اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام... و من حیران این بیتم که چقدر زیبا گفته: تو کافردل، نمی‌بندی نقاب ِ زلف و می‌ترسم/ که محرابم بگرداند، خم ِ آن دل سِتان ابرو. می بینی که چگونه محراب با آن خم ِ ابرو به چرخش در می آید؟

4:51 a.m.  

Post a Comment

<< Home