فراق

April 15, 2007

ناز

روی نکو بی وجود ناز نباشد
ناز چه ارزد اگر نیاز نباشد

راه حجاز ار امید وصل توان داشت
بر قدم رهروان دراز نباشد

مست می عشق را نماز مفرمای
کانکه نمیرد برو نماز نباشد

مطرب دستانسرای مجلس او را
سوز بود گر چه هیچ ساز نباشد

حیف بود دست شه به خون گدایان
صید ملخ کار شاهباز نباشد

بنده چو محمود شد خموش که سلطان
در ره معنی به جز ایاز نباشد

پیش کسانی که صاحبان نیازند
هیچ تنعم ورای ناز نباشد

خاطر مردم بلطف صید توان کرد
دل نبرد هر که دلنواز نباشد

کس متصور نمی‌شود که چو خواجو
هندوی آن چشم ترکتاز نباشد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home