فراق

February 03, 2007

نورِ صبحِ مذاهب

آه، در ايثار سطح ها چه شكوهی است
ای سرطان شريف عزلت
سطح من ارزانی تو باد

يك نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد
يك نفر آمد كه نور صبح مذاهب
در وسط دگمه های پيرهنش بود
از علف خشك آيه های قديمی
پنجره می بافت
مثل پريروزهای فكر، جوان بود
حنجره اش از صفای آبی شط ها
پر شده بود
يك نفر آمد كتاب های مرا برد
روی سرم سقفی از تناسب گل ها كشيد
عصر مرا با دريچه هاي مكرر وسيع كرد
ميز مرا زير معنويت باران نهاد
بعد، نشستيم
حرف زديم از دقيقه های مشجر
از كلماتی كه زندگی شان ، در وسط آب می گذشت
فرصت ما زير ابرهای مناسب
مثل تن گيج يك كبوتر ناگاه
حجم خوشی داشت

نصف شب بود، از تلاطم ميوه
طرح درختان عجيب شد
رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت
بعد
دست در آغاز جسم آب تنی كرد
بعد در احشای خيس نارون باغ
صبح شد
سهراب

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

salam
khobid?
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

in beyt avale ketabe ghomare asheghaneye aghaye soroshe
yadame vaghti ke khondamesh shayad ta pishtar az yek hafte verd bod baram
khosh bsahi
ye hagh

12:50 a.m.  

Post a Comment

<< Home