فراق

March 08, 2006

خود ترجمان

:به یاد یک دوست

عقل بند رهروان است ای پسر
بند بشکن، ره عیان است ای پسر

عقل بند و دل فریب و جان حجاب
راه از این هر سه نهان است ای پسر

چون ز عقل و جان و دل برخاستی
این یقین هم در گمان است ای پسر

مرد کو از خود نرفت او مرد نیست
عشق بی‌درد، آفسان است ای پسر


سینه خود را هدف کن پیش دوست
هین که تیرش در کمان است ای پسر

سینه‌ای کز زخم تیرش خسته شد
در جبینش صد نشان است ای پسر

عشق کار نازکان نرم نیست
عشق کار پهلوان است ای پسر

هر کی او مر عاشقان را بنده شد
خسرو و صاحب قران است ای پسر

عشق را از کس مپرس، از عشق پرس
عشق، ابر درفشان است ای پسر

ترجمانی منش محتاج نیست
عشق، خود را ترجمان است ای پسر

گر روی بر آسمان هفتمین
عشق، نیکونردبان است ای پسر

هر کجا که کاروانی می‌رود
عشق، قبله کاروان است ای پسر

این جهان از عشق تا نفریبدت
کاین جهان از تو جهان است ای پسر

هین دهان بربند و خامش چون صدف
کاین زبانت خصم جان است ای پسر

شمس تبریز آمد و جان شادمان
چونک با شمسش قران است ای پسر
مولانا

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام... این غزل را تابحال ندیده بودم. عالی است. عشق کار نازکان نرم نیست/ عشق کار پهلوان است ای پسر

11:09 a.m.  
Blogger Mahbod said...

ei pesar...

12:56 a.m.  
Anonymous Anonymous said...

غزل فوق العاده ای بود تنها چیزی که به ذهنم می رسه این بیت خود مولاناست: ملولان همه رفتند در خانه ببندید / بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید

8:56 a.m.  

Post a Comment

<< Home