فراق

June 28, 2006

از وی جو

بود مردی، صالحی، ربانیی
عقل کامل داشت و پایان دانیی

در ده ضروان، به نزدیک یمن
شهره اندر صدقه و خُلق حسن

کعبه‌ء درویش بودی کوی او
آمدندی مستمندان سوی او

هم ز خوشه عُشر دادی بی‌ریا
هم ز گندم، چون شدی از که جدا

آرد گشتی عشر دادی هم از آن
نان شدی عشر دگر دادی ز نان

عشر هر دخلی فرو نگذاشتی
چارباره دادی زانچه کاشتی

بس وصیت‌ها بگفتی هر زمان
جمع فرزندان خود را آن جوان

الله الله! قسم مسکین بعد من
وا مگیریدش ز حرص خویشتن

تا بماند بر شما کشت و ثِمار
در پناه طاعت حق پایدار

دخلها و میوه‌ها جمله ز غیب
حق فرستادست بی‌تخمین و رَیب

در محل دخل اگر خرجی کنی
درگه سود است سودی بر زنی

ترک اغلب دخل را در کشت‌زار
باز کارد که وی‌است اصل ثمار

بیشتر کارد، خورد زان اندکی
که ندارد در بروییدن شکی

زان بیفشاند به کِشتن ترک دست
کان غله‌ا‌ش هم زان زمین حاصل شده است

کفشگر هم آنچه افزاید ز نان
می‌خرد چرم و ادیم و سختیان

که اصول دخلم این‌ها بوده‌اند
هم ازین‌ها می‌گشاید رزق بند

دخل از آنجا آمدستش لاجرم
هم در آنجا می‌کند داد و کرم

این زمین و سختیان پرده ا‌ست و بس
اصل روزی از خدا دان هر نفس

چون بکاری در زمین اصل کار
تا بروید هر یکی را صد هزار

گیرم اکنون تخم را گر کاشتی
در زمینی که سبب پنداشتی

چون دو سه سال آن نروید چون کنی؟
جز که در لابه و دعا کف در زنی؟

دست بر سر می‌زنی پیش اله
دست و سر بر دادن رزقش گواه

تا بدانی اصلِ اصلِ رزق اوست
تا همو را جوید آنکه رزق‌جوست

رزق از وی جو مجو از زَید و عَمرو
مستی از وی جو مجو از بنگ و خمر

تانگری زو خواه نه از گنج و مال
نصرت از وی خواه نه از عم و خال

عاقبت زینها بخواهی ماندن
هین کرا خواهی در آن دم خواندن

این دم او را خوان و باقی را بمان
تا تو باشی وارث ملک جهان
دفتر پنجم

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام... آقا! خوش آمدی. این بیتش منو کشته : رزق از وی جو مجو از زَید و عَمر/ مستی از وی جو مجو از بنگ و خمر

3:03 a.m.  

Post a Comment

<< Home