فراق

October 04, 2005

...الهی

الهی ! عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دارم دانم ، و نه آنچه دانم دارم
الهی ! اگر بر دار کنی رواست ، مهجور مکن ؛
و اگر به دوزخ فرستی رضاست ، از خود دور مکن
الهی ! مکُش این چراغ افروخته را ، و مسوز این دل سوخته را
الهی ! همه تو ، ما هیچ ؛ سخن این است بر خود مپیچ
الهی ! گفتی کریمم ، امید بدان تمام است ؛
تا کرَم تو در میان است ، ناامیدی حرام است
الهی ! طاعت فرمودی ،و توفیق باز داشتی؛
از معصیت منع کردی ، بر آن داشتی ؛
ای دیر خشمِ زودآشتی ، آخِر مرا در فراق گذاشتی
الهی ! اگر نه امانت را امینم
آن زمان که امانت را می نهادی دانستی که چنین ام
الهی ! تا از مِهرِ تو اثر آمد ، همه مِهرها سر آمد
الهی ! من کی ام که تو را خواهم ؟
چون من از قیمت خویش آگاهم

خواجه عبدالله انصاری

0 Comments:

Post a Comment

<< Home