فراق

October 05, 2005

می لعل رمضانی

بده ای دوست شرابی که خدایی است خدایی
نه در او رنج خماری نه در او خوف جدایی

چو دهان نیست مکانش همه اجزاش دهانش
ز زمین نیست نباتش که سمایی است سمایی

ببرد بو خبر آن کس که بود جان مقدس
نبود مرده که کرکس کندش مرده ربایی

به دل طور درآید ز حجر نور برآید
چو شود موسی عمران ارنی گو به سقایی

می لعل رمضانی ز قدح​های نهانی
که به هر جات بگیرد تو ندانی که کجایی

رمضان خسته خود را و دهان بسته خود را
تو مپندار کز آن می نکند روح فزایی
مولانا

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

آنجا نماز زنده دلان جز نیاز نیست ، وآنرا که در نیاز نبینی نماز نیست
مشتاق را به قطع منازل چه حاجت است ، کاین ره به پای اهل طریقت دراز نیست
رهبانت ار به دیر مغان راه می دهند ، آنجا مقام کن که در کعبه باز نیست
گر زانکه راه سوختگان میزنی رواست ، چیزی بگو بساز که حاجت به ساز نیست
بازار قتل باز چو نیکو نظر کنی ، صیاد صعوه جز نظر شاهباز نیست
دردی کشان جام فنا کز پی نیاز ، جز نیستی به هیچ عطاشان نیاز نیست
محمود را رسد که زند کوس سلطنت ، کز سلطنت مراد دلش جز ایاز نیست
عشق مجاز در ره معنی حقیقت است ، عشق ارچه پیش اهل حقیقت مجاز نیست
آن یار نازنین اگرت تیغ می زند ، خواجو متاب روی که حاجت به ناز نیست

5:58 a.m.  

Post a Comment

<< Home