مردن تدريجی
شب چو در بستم و مست از می نابش كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
ديدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا ؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بيگانه چو شد خانه ی چشم
آنقدر گريه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
!غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شيرين و به خوابش كردم
دل كه خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد
بر سر آتش جور تو كبابش كردم
زندگی كردن من مردن تدريجی بود
آنچه جان كند تنم عمر حسابش كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
ديدی آن ترك ختا دشمن جان بود مرا ؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بيگانه چو شد خانه ی چشم
آنقدر گريه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
!غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شيرين و به خوابش كردم
دل كه خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی درد
بر سر آتش جور تو كبابش كردم
زندگی كردن من مردن تدريجی بود
آنچه جان كند تنم عمر حسابش كردم
فرخی يزدی