پرواز را به خاطر بسپار
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان میروم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب میكشم
چراغهای رابطه تاريكند
چراغهای رابطه تاريكند
كسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد كرد
كسی مرا به ميهمانی گنجشكها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
فروغ
گر بدینسان زیست باید پست/ من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم/ بر بلند کاج خشک کوچه بن بست/ گر بدینسان زیست باید پاک/ من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه/ یادگاری جاودانه، برتراز بی بقای خاک/