فراق

March 12, 2006

...دیگر

عشق را گوهر ز کانی دیگر است
مرغ عشق از آشیانی دیگر است

هرکه با جان، عشق بازد این خطاست
عشق بازیدن ز جانی دیگر است

عاشقی بس خوش جهان است ای پسر
وان جهان را آسمانی دیگر است

کی کند عاشق نگاهی در جهان
زانکه عاشق را جهانی دیگر است

در نیابد کس زبان عاشقان
زانکه عاشق را زبانی دیگر است

کس نداند مرد عاشق را ولیک
هر گروهی را گمانی دیگر است

نیست عاشق را به یک موضع قرار
هر زمانی در مکانی دیگر است

نی خطا گفتم، برون است از مکان
لامکان او را نشانی دیگر است

گرچه عاشق باشد اینجا در میان
جای دیگر در میانی دیگر است

جوهر عطار در سودای عشق
گویی از بحری و کانی دیگر است

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام
وبلاگ زیبای دارید
گاهی فکر می کنم انسانها چقدر شبیه به هم هستند اما از هم خیلی دورند
می دونی درد مشترکه تنها تفاوت تو دید اونهاست بهتر اینکه من سعی کنم بهترین ،زیباترین ، مهربانترین و لایق ترین نگاه رو داشته باشم
پایدار باشید
یا حق

11:16 p.m.  
Anonymous Anonymous said...

ممنون....همینطوره...."سرود دریانوردان کهن" یکی است! تفاوت در راه رسیدن به خشکی است

6:48 a.m.  
Anonymous Anonymous said...

سلام...چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود/ ندانستم که این دریا چه موج بی کران دارد

9:10 a.m.  
Anonymous Anonymous said...

رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم.....
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

8:48 a.m.  

Post a Comment

<< Home